آینه‌های بی‌نوا

شاعرانه‌های عیسی محمدی؛ روزنا‌مه‌نگار

در کنار روزنامه‌نویسی، گاهی نیز به شعرنویسی محکوم می‌شوم. این‌ درگاه را ایجاد کرده‌ام تا این شعرنویسی‌ها، در جایی گردهم جمع آیند؛ به قصد استفاده و آرشیوسازی خود و بهره دیگران. یاحق

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر علی اصغر» ثبت شده است

چرا ز قافله یک طفل شیرخواره کم است؟
چرا ز دخترکان گوش و گوشواره کم است؟
گرفته می‌رود این کاروان خورشیدی
چرا ز خیل سواران دو ماه‌پاره کم است؟
ببین سیاهی شب عمق دیگری دارد
که چشم، خیره ولی این همه ستاره کم است...
هر آن‌چه واژه در این بین غرق در سوگ و-
ز بارگاه زبان، فرصت اشاره کم است
بمیر شهر سکوت و بمیر شهر پلشت
که در تو فرصت تیمار نیمه‌کاره کم است
همه برای تماشا، برای خنده و نیش...
در این میانه فقط هند ِ گوشت‌خواره کم است
«فدای نرگس مستت» که خاک‌آلود است
فدای چشم تو جان را هزار باره کم است
فدای نرگس مستت تمام اهل حرم...
مگو فدایی ِ رگ‌های پاره‌پاره کم است
بنا نبود که تنها رهایمان بکنی- 
قضا، قضاست... دگر وقت استخاره کم است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۳۲
عیسی محمدی