آینه‌های بی‌نوا

شاعرانه‌های عیسی محمدی؛ روزنا‌مه‌نگار

در کنار روزنامه‌نویسی، گاهی نیز به شعرنویسی محکوم می‌شوم. این‌ درگاه را ایجاد کرده‌ام تا این شعرنویسی‌ها، در جایی گردهم جمع آیند؛ به قصد استفاده و آرشیوسازی خود و بهره دیگران. یاحق

۲ مطلب با موضوع «شعر دغدغه» ثبت شده است

این شعر وقتی به مرحله سرایش رسید که عکسی از کودکی گریان و ترسان، که سوری بود، را دیدم. ظاهراً ترسان و لرزان و گریان از بمباران یا حمله‌ای خمپاره‌ای بود و گوشه‌ای کز کرده بود. دلم به درد آمد و از هر چه جنگ بدم آمد؛ هرچند که گاه جنگ را برای دفاع لازم می‌دانستم. اما...

***

خسته از جنگ های تحمیلی

پشت این مرزهای قابیلی

التماس است و اشک‌ها و امید

در گریز از تجاوز و سیلی

زندگی‌شان به باد رفته دگر

در پس میزهای تحلیلی

...کودکی با نگاه خسته خود

فارغ از آیه‌های تنزیلی

خاطرات قدیمی‌اش در یاد

توی این خانه‌های شب‌نیلی

«خانه‌ای گرم و دفتری از مشق-

یادی از کیک‌های وانیلی

یادی از شعرهای موقع خواب-

یادی از جمع‌های فامیلی...»

می‌پرد ناگهان ز رویایش

کودکی سرخ، از تب و سیلی 

کودکی ناز و ناب و دردانه

خسته از جنگ‌های تحمیلی...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۷ ، ۱۴:۱۵
عیسی محمدی
شعری که در سال گذشته برای شیخ زکزاکی، روحانی شیعی اهل نیجریه سروده شده بود؛ بعد از دستگیری و حصر و زندانی ساختنش. 

 در قاره سیاه، کجایی رفیق من؟
پلکی به روی این همه دلدادگی بزن
پلکی به روی این همه بیچارگی ببند-
ای شمع و آبروی پریشان انجمن
دستی بده به دست من بی خیال دور-
دستی دگر، به تربت آقایمان بزن
خوش بوی خوش حماسه تیره تبار من- 
آموزگار عاشقی؛ ای ماه خوش سخن
گلبرگ سرخ بازشده در طواف شوق
ای شبنم رهای نشسته به روی تن
خوش می‌خرامی ای نفست، بوی کربلا   
خوش می‌سرایی، ای غزلت سمتی از وطن 
گویند عشق و ترس، به یک جا نمی‌شود-
مجنون خفته‌ای است، نهان زیر هر شکن
تو، کربلای زنده دنیای مرده‌ای-
در قاره سیاه، کجایی رفیق من؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۷ ، ۲۰:۳۰
عیسی محمدی