نفرین کن ای مادر مرا یکبار دیگر نیز
عاشق شدم در «پادشاه فصلها» پاییز
بانگ نصیحتهای تو، لالایی من بود
اما چه باید کرد با سروی که در پالیز-
با جلوه خود ریشههای عقل را خشکاند
من ماندم و دنیای بیپایانی از پرهیز
دنیا تمام نقشههایم را به هم میریخت
آوخ ز قلب کاغذین و چشمهای تیز
یک تن مداوم توی گوشم، اینچنین میخواند:
بگریز از این عاشق شدنهای نهان، بگریز
دردا که من هم زیر لب تکرار خواهم کرد:
دل ماهی لیز است، دل یک ماهی لیز!