آوخ ز قلب کاغذین و چشمهای تیز/ غزلی از عیسی محمدی
نفرین کن ای مادر مرا یکبار دیگر نیز
عاشق شدم در «پادشاه فصلها» پاییز
بانگ نصیحتهای تو، لالایی من بود
اما چه باید کرد با سروی که در پالیز-
با جلوه خود ریشههای عقل را خشکاند
من ماندم و دنیای بیپایانی از پرهیز
دنیا تمام نقشههایم را به هم میریخت
آوخ ز قلب کاغذین و چشمهای تیز
یک تن مداوم توی گوشم، اینچنین میخواند:
بگریز از این عاشق شدنهای نهان، بگریز
دردا که من هم زیر لب تکرار خواهم کرد:
دل ماهی لیز است، دل یک ماهی لیز!