آینه‌های بی‌نوا

شاعرانه‌های عیسی محمدی؛ روزنا‌مه‌نگار

در کنار روزنامه‌نویسی، گاهی نیز به شعرنویسی محکوم می‌شوم. این‌ درگاه را ایجاد کرده‌ام تا این شعرنویسی‌ها، در جایی گردهم جمع آیند؛ به قصد استفاده و آرشیوسازی خود و بهره دیگران. یاحق

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

جهان عصاره عشق است یا عصاره درد؟
وَ نور کم رمق خنده در نظاره درد...
هرآنچه آمده شکلی ز رنج و اندوه است
جهان روایت یکصدهزارباره درد
درون حبس ابد روزها شماره شدند
چه چوب‌خط زیادی است بر جداره درد
ببین که تخته و در را چه جور می‌سازند
لباس عاقبت ماست بر قواره درد
نگرد، گشتم و هرگز نبود و هرگز نیست
که مرهمی و دوایی برای چاره درد
بگیر در بر و با غم رفیق جانی باش
شکوفه می‌دمد از روح در هماره درد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۰ ، ۱۲:۱۷
عیسی محمدی

شهزاده‌ی ابروکمان اصل قاجاری

با این خیابان‌خواب چرکین‌ات چه‌ها داری؟

با این پریشان‌خاطر تلخ سبو در دست

کاندر ترک‌های سبویش رفته هشیاری

یا آن‌که در آغوش تنگم گیر شاهانه

یا دست بردار از سرم در خواب و بیداری

والامقام کشور قلبم اشارت کن

تا جان بی‌مقدار ریزم پای گفتاری

از من طلا می‌سازد این عشقی که بیداد است

بدرود ای جادوگری دنیای طراری

در باغ و در باران مرا سرسبز خواهی یافت-

از عشق خود، آه ای پری‌رفتار‌‌ درباری

برخیز و رویای مرا رنگ حقیقت بخش

شهزاده ابروکمان اصل قاجاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۸ ، ۰۸:۲۶
عیسی محمدی

من به آویشن، به باران تو مشکوکم هنوز
من به پایان ِ زمستان تو مشکوکم هنوز
غنچه و عطر و بهار و سبزه‌ باز آورده‌ای
گرچه با گل‌های گلدان تو مشکوکم هنوز
ای صدای ناگهان ِ یک تبسم در سحر
من به لبخند غزلخوان تو مشکوکم هنوز
باز می‌پرسی که امید فراوانت چه شد؟
باز می‌گویم به ایمان ِ تو مشکوکم هنوز
هر که آمد، بار فردای خودش را بست و رفت
با یقین‌های پریشان تو مشکوکم هنوز
این‌که می‌آید نه باران، گریه‌های نم‌نم است
من به ابر و باز باران تو مشکوکم هنوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۵۹
عیسی محمدی

جهان روبه رو با من و عشق تو

و من روبه رو با تمام جهان

تو باشی برای دلم کافی است

بخوان ای تمام جهانم، بخوان

جهان روبه رو با پریشانی ام

چرا سنگ باید به پیشانی ام؟

مگر سهمم از زندگی جز تو بود؟

که اینگونه که از خویش می‌رانی ام؟


جهان روبه رو با تمام دلم

و من روبه رو با تمام شما

چه خواهد شد این جنگ نامردمی

خدایا خدایا خدایا خدا!


و من آخرین عاشقم، رحم کن-

که این اینگونه در پای تو گم شدم

چنان قدرتی داد عشقت؛ که من

هواخواه دشنام مردم شدم

....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۵۲
عیسی محمدی