آینه‌های بی‌نوا

شاعرانه‌های عیسی محمدی؛ روزنا‌مه‌نگار

در کنار روزنامه‌نویسی، گاهی نیز به شعرنویسی محکوم می‌شوم. این‌ درگاه را ایجاد کرده‌ام تا این شعرنویسی‌ها، در جایی گردهم جمع آیند؛ به قصد استفاده و آرشیوسازی خود و بهره دیگران. یاحق

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر درباره امام حسین» ثبت شده است

این زائر ِ غریب ِ بیابان ندیده را
این گنگ روستایی کابوس دیده را
آری... بگیر و تا به عمود ِ جنون ببر
این دست‌های سست به خود آرمیده را
با جاده‌ها چگونه به سازش گذر کنم؟
این خارهای خسته‌ی در پا خلیده را
بعد از هزار سال، چه باغی است پیش رو 
آن ساقه‌های نیزه‌ی گل‌ها دمیده را 
از آسمان ببین که گل سرخ می‌چکد
شام و غروب و عصر و پگاه و سپیده را
یک باغبان ِ خسته در این‌جا ندیده‌ای؟
یک باغبان ِ زخمی ِ مکتب ندیده را
از عافیت ملولم و سرخی بریز باز-
این زائر غریب بیابان ندیده را...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۹
عیسی محمدی

من میزبان غصه‌های مانده در راهم
من ساربان کاروان ناله و آهم
من جاده‌ی ابریشم این اشک‌های داغ
یا آن‌که اقیانوس آرامی ته چاهم
تا بی‌نهایت گام‌های مانده بسیار است
من روضه‌روضه راهی تصویری از ماهم
این بغض تا روز قیامت تشنه خواهد ماند
هرچند سیراب سبوهای پر از آهم
در اربعینت تلخی من ته‌نشین بادا
هرچند که من پاگرفته از غم و آهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۱۷:۲۱
عیسی محمدی

لبت به روی لب نیزه‌هاست؛ می‌بینم

بگو که خوابم و یا آنکه راست می‌بینم؟

ستاره پشت ستاره، شهاب پشت شهاب

و کهکشان که به زنجیرهاست؛ می‌بینم!

چه جای زیستن است این زمین کج‌رفتار؟

زمین تهی ز هوای خداست؛ می‌بینم

بخوان به نام خدایت؛ خراب راه خدا

که سرنوشت خرابان، جداست؛ می‌بینم

همان قبیله که با نام‌‌تان تبرک یافت-

نشان خنجر‌شان بر قفاست؛ می‌بینم

میان هروله تیر و خنجر و شمشیر

که رقص ناب غزل، نارساست می‌بینم

بیا شکوفه خورشید، در طواف جنون!

تمام عرش به سمت شماست، می بینم

چه جای شادی و لبخند، یا نشاط و صفا؟!

هزار سال گذشت و عزاست، می بینم

به عرش رفتی و خونت، ز فرش می جوشد!

و عرش، سنگفرش بلاست، می بینم...

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۳۶
عیسی محمدی