مرا معاهده چشمهای تو کافی
و گیسوان بلند و رهای تو کافی
جهان به مرحله پرتگاهیاش نزدیک-
مرا ثبات خیال سرای تو کافی
زمان بایستد و این مکان، فنا بشود
ابد به صرف خیال هوای تو کافی
و عاقلان جهان بازهم چه سرگردان-
و عاشقان تو را، رد پای تو کافی
میان سینه، مرا شعبهای ز مهر تو بود
تمام عمر به کشف نوای تو کافی
ببخش در هوست سمت دیگری رفتم
اگرچه غمکده نینوای تو کافی
مرا به طعنه مرنجان میان گود جهان
جهان، جهان شما؛ تا صفای تو کافی
قناعت از چه سبب حسرت مرا دارد؟
ز وقت زاده شدن، اشکهای تو کافی