آینه‌های بی‌نوا

شاعرانه‌های عیسی محمدی؛ روزنا‌مه‌نگار

در کنار روزنامه‌نویسی، گاهی نیز به شعرنویسی محکوم می‌شوم. این‌ درگاه را ایجاد کرده‌ام تا این شعرنویسی‌ها، در جایی گردهم جمع آیند؛ به قصد استفاده و آرشیوسازی خود و بهره دیگران. یاحق

۲ مطلب با موضوع «شعرهای پراکنده» ثبت شده است

شب گرفته است مرا در آغوش
یادت از خانه من می‌گذرد
از جهانی که خودم ساخته‌ام-
دل دیوانه من می‌گذرد

 

این چه تکرار عجیبی است که دل
مات ِ این چرخه باطل شده است
منگ در قایق خود، جاشویی-
خسته از باور ساحل شده است

 

می‌روم، خسته‌تر از هر چه که هست
دل به تقدیر، به باران دادم
دره‌ای بود به پیشانی من
که به ناچار در آن افتادم

 

شب گرفته است مرا در آغوش
یادم از ساحل تو می‌گذرد
کاش می‌آمدی و می‌گفتی:
فکر من از دل تو می‌گذرد؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۹ ، ۱۱:۰۱
عیسی محمدی

جهان روبه رو با من و عشق تو

و من روبه رو با تمام جهان

تو باشی برای دلم کافی است

بخوان ای تمام جهانم، بخوان

جهان روبه رو با پریشانی ام

چرا سنگ باید به پیشانی ام؟

مگر سهمم از زندگی جز تو بود؟

که اینگونه که از خویش می‌رانی ام؟


جهان روبه رو با تمام دلم

و من روبه رو با تمام شما

چه خواهد شد این جنگ نامردمی

خدایا خدایا خدایا خدا!


و من آخرین عاشقم، رحم کن-

که این اینگونه در پای تو گم شدم

چنان قدرتی داد عشقت؛ که من

هواخواه دشنام مردم شدم

....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۵۲
عیسی محمدی