آینه‌های بی‌نوا

شاعرانه‌های عیسی محمدی؛ روزنا‌مه‌نگار

در کنار روزنامه‌نویسی، گاهی نیز به شعرنویسی محکوم می‌شوم. این‌ درگاه را ایجاد کرده‌ام تا این شعرنویسی‌ها، در جایی گردهم جمع آیند؛ به قصد استفاده و آرشیوسازی خود و بهره دیگران. یاحق

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل معاصر» ثبت شده است

گاه ِ تنهایی است یاران، اندکی آرام‌تر
آتشی در قلب دارم؛ «آتشی در کام»تر..
داغ بی‌پایان مرا؛ با من بگو دریا کجاست!
تا بنوشم تا ابد امواج را در جام‌تر
راه می‌آیم؛ مرا مقصد، مرا مبدأ گم است...
زندگی تحقیر شد در راه ِ بی‌فرجام‌تر
می‌دوند این شهروندان عزیز و نازنین
در پی آرامشی بی‌مغزتر؛ سرسام‌تر...
می بده تا خویش و بیش از خود فراموشم شود
گاه تنهایی است یارا... جام ده آرام‌تر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۵۳
عیسی محمدی

جهان عصاره عشق است یا عصاره درد؟
وَ نور کم رمق خنده در نظاره درد...
هرآنچه آمده شکلی ز رنج و اندوه است
جهان روایت یکصدهزارباره درد
درون حبس ابد روزها شماره شدند
چه چوب‌خط زیادی است بر جداره درد
ببین که تخته و در را چه جور می‌سازند
لباس عاقبت ماست بر قواره درد
نگرد، گشتم و هرگز نبود و هرگز نیست
که مرهمی و دوایی برای چاره درد
بگیر در بر و با غم رفیق جانی باش
شکوفه می‌دمد از روح در هماره درد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۴۷
عیسی محمدی