آینه‌های بی‌نوا

شاعرانه‌های عیسی محمدی؛ روزنا‌مه‌نگار

در کنار روزنامه‌نویسی، گاهی نیز به شعرنویسی محکوم می‌شوم. این‌ درگاه را ایجاد کرده‌ام تا این شعرنویسی‌ها، در جایی گردهم جمع آیند؛ به قصد استفاده و آرشیوسازی خود و بهره دیگران. یاحق

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

رباعی اول:


لبیک به چشمان گرانبار شما

آوخ ز گلستان پر از خار شما

پاسوز تو ای دوست، چه بسیارانند

فریاد از این خیل گرفتار شما


رباعی دوم:

آن‌قدر هوای دیگران را داری

دیوانه‌ترین نام جهان را داری!

این سبک مرا به یاد مجنون انداخت

دستور زبان عاشقان را داری


رباعی سوم:


چیزی به شب و سپیده پیوندم داد

با آن‌چه ورای دیده؛ پیوندم داد

گفتم من و عشق!؟ بی‌هوا آمد و باز-

با آینه‌های چیده پیوندم داد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۷ ، ۱۱:۲۵
عیسی محمدی

رباعی اول:

میدان ولیعصر، در ساعت عصر

از گوشه پارک گفتگو تا پل نصر

هرجا بروم خاطره‌ات خواهد بود

از قلهک و چیذر و قبا تا شب قصر


رباعی دوم:

می‌بارم، اگر سبز اگر بی‌جان است

انگار تمامیت من ایمان است

می‌بارم و انتظار جبرانم نیست

دستور زبان من اگر باران است


رباعی سوم:
دنیا پر قیل و قال؛ ساکت بشوید!

مردان فسرده‌حال! ساکت بشوید...

از گفت شما بوی فضاحت جاری است؛

ای قوم بریده بال! ساکت بشوید....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۷ ، ۱۹:۲۵
عیسی محمدی

این غزل را بی‌رحمانه دوست می‌دارمش؛ یعنی بی‌رحمانه. در بیتی از آن یادی کرده‌ام از تعبیر سرکار خانم نسیم مرعشی، در یکی از کتاب‌هایش. 

 

هوا، هوای غزل‌های سرد پاییزی است

بخوان، که غصه تنگ غروب بد چیزی است

تمام خانه پرافسوس، پرنفس، پر یاد

هنوز حلقه‌ات آن‌جا، میان رومیزی است

یکی نوشت که پاییز، فصل آخر سال-

چقدر جمله او، جمله‌ غم‌انگیزی است

و آبشارم و در مرز شب، فروریزان 

و فصل مردم تنها، چه فصل لبریزی است

مخواه عاشق سبز بهار باشم من-

هوا، هوای غزل‌های زرد پاییزی است

 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۷ ، ۱۵:۱۵
عیسی محمدی

این شعر وقتی به مرحله سرایش رسید که عکسی از کودکی گریان و ترسان، که سوری بود، را دیدم. ظاهراً ترسان و لرزان و گریان از بمباران یا حمله‌ای خمپاره‌ای بود و گوشه‌ای کز کرده بود. دلم به درد آمد و از هر چه جنگ بدم آمد؛ هرچند که گاه جنگ را برای دفاع لازم می‌دانستم. اما...

***

خسته از جنگ های تحمیلی

پشت این مرزهای قابیلی

التماس است و اشک‌ها و امید

در گریز از تجاوز و سیلی

زندگی‌شان به باد رفته دگر

در پس میزهای تحلیلی

...کودکی با نگاه خسته خود

فارغ از آیه‌های تنزیلی

خاطرات قدیمی‌اش در یاد

توی این خانه‌های شب‌نیلی

«خانه‌ای گرم و دفتری از مشق-

یادی از کیک‌های وانیلی

یادی از شعرهای موقع خواب-

یادی از جمع‌های فامیلی...»

می‌پرد ناگهان ز رویایش

کودکی سرخ، از تب و سیلی 

کودکی ناز و ناب و دردانه

خسته از جنگ‌های تحمیلی...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۷ ، ۱۴:۱۵
عیسی محمدی