شانه را بگذار/ شعر آیینی/ عیسی محمدی
چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۳۷ ب.ظ
شانه را بگذار وقت غم که مرهم باشدم
گرچه دوریات مرا سیلی محکم باشدم
میروم ساحل به ساحل در بیابان غمت
غصهها از ابر بغضات، شور نمنم باشدم
تک درخت مانده در صحرای بیفرداییام
این غروب بیافق، زهر ِ دمام باشدم
چرت میآید مرا از خستگی، از راهها
شوربختی در جهان حکم مسلم باشدم
من غروب تلخ عاشورای بیشامم، ببین
بیتو صبح و روز و شب، ماه محرم باشدم
(زبان حال عزاداران در عصر ما)
۹۹/۰۵/۲۹