ذکر چشمان تو ای دوست، جمیل است جمیل
گرچه شادی مرا عمر، بخیل است بخیل
عزم بسیار نمودیم که وصلی بشود
گرچه خرمای لبت روی نخیل است نخیل
کسب و کار من دیوانه سراسر عشق است
رزق ما را غم وصل تو کفیل است کفیل
کاروان میرود و دلهرهها در دل من
که تو پیدا نشدی... وقت رحیل است رحیل
نه دل فاصلهها دارم و نه شوق حضور
عاشق خود بنگر تا چه ذلیل است ذلیل
تا به پایان نرسم سمت ِ تو را پایان نیست
رنج جانکاه مرا عشق دلیل است دلیل