آینه‌های بی‌نوا

شاعرانه‌های عیسی محمدی؛ روزنا‌مه‌نگار

در کنار روزنامه‌نویسی، گاهی نیز به شعرنویسی محکوم می‌شوم. این‌ درگاه را ایجاد کرده‌ام تا این شعرنویسی‌ها، در جایی گردهم جمع آیند؛ به قصد استفاده و آرشیوسازی خود و بهره دیگران. یاحق

ما به گرمای نفس های تو عادت داریم

ما به سرحد قفس های تو عادت داریم

ثانیه، ثانیه رفتن و هجرت کردن

ما به آهنگ جرس های تو عادت داریم

هر چه میل تو بگوید، همه اش قانون است

ما به قانون هوس های تو عادت داریم

هر چه جز میوه یادت، همه را قیچی کن

باغبانا! به هرس های تو عادت داریم

من از آبادی چشمان تو دور افتادم

ما به تفریق جرس های تو عادت داریم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۱۷
عیسی محمدی

پشت این قلب های سیمانی

جنب دهلیزهای ویرانی

ای طلوع خلیج حیرانی

از غروب غزل، چه می دانی؟

عشق رفت و صعود تنهایی

درد ماند و هبوط ویرانی

قحطی واژه های نورانی است

از کدامین ترانه می خوانی؟

قلب من تکه تکه شد بانو

در شب آیه های طوفانی

شهر ماند و شب و شراب و شبان

خالی از جلوه های چوپانی

باز کن آن دو چشم و خوب ببین

من! شبان شبان حیرانی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۱۵
عیسی محمدی

کیست آن کس که بست راهم را؟
و به آتش کشید آهم را؟
تا که منشوری لبت بودم-
علنی ساخت دادگاهم را؟
من هوادار چشم های توام
موج مکزیکی نگاهم را-
همه دنیا به چشم می بینند-
غیرت ناب دیرگاهم را
مبر این آبروی اندک را
و نخیزان به عرش، کاهم را

من ذلیل نگاه سرد توام
داغ کن، داغ روی ماهم را
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۰۲
عیسی محمدی

جهان روبه رو با من و عشق تو

و من روبه رو با تمام جهان

تو باشی برای دلم کافی است

بخوان ای تمام جهانم، بخوان

جهان روبه رو با پریشانی ام

چرا سنگ باید به پیشانی ام؟

مگر سهمم از زندگی جز تو بود؟

که اینگونه که از خویش می‌رانی ام؟


جهان روبه رو با تمام دلم

و من روبه رو با تمام شما

چه خواهد شد این جنگ نامردمی

خدایا خدایا خدایا خدا!


و من آخرین عاشقم، رحم کن-

که این اینگونه در پای تو گم شدم

چنان قدرتی داد عشقت؛ که من

هواخواه دشنام مردم شدم

....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۷ ، ۱۵:۵۲
عیسی محمدی